دکتر رفتن
نفس مامانی دیشب آنقدر توی خواب سرفه کردی که گفتم حتما صبح ببرمت در مانگاه ساعت ١٠صبح اومدم مهد کودک دنبالت و رفتیم درمانگاه الیاد که خانم دکتر کودکان هنوز نیومده بود نشستیم به انتظار و نوبت سوم رو داشتیم توی سالن انتظار یه عینک فروشی طبی بود که وقتی عینکها رو دیدی گفتی مامانی منم عینک میخوام مامانی .... عزیزم باید دکتر تجویز کنه همینطوری که عینک نمیدن تازه وقتی چشمها ضعیف باشه عینک لازم دار...
نویسنده :
مریم
14:14